[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 بهمن 1393 08:20
زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟ گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟ از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟ ماهـی افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟...